🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۰۲ : خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشد

(ثبت: 174393)

خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشد

که چون از پا فتد بالینش از دست سبو باشد

گهی زانو به زانو با صراحی تنگ بنشیند

گهی همدست ساغر، گاه همدوش سبو باشد

بیا ای دردمی فکری به حال خاکساران کن

سر ما تا به کی از مغز خالی چون کدو باشد؟

زتاب عارضت آب طراوت سوخت در جویش

میان مردمان آیینه دیگر با چه روا باشد؟

سر خود گیر از بالین ما ای سوزن عیسی

که زخم سینه چاکان تشنه خون رفو باشد

پریشان گفتگویی کز خط تسلیم سر پیچد

بهل تا از رگ گردن طنابش در گلو باشد

زجسم خاکی خود زیر بار محنتم صائب

که می ترسم غبار خاطر آن تندخو باشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا