🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۴۸ : دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه

(ثبت: 174439)

دل شیرین نمی گردد به سیل از جای خود، ورنه

زکوه بیستون تردستی من سنگ گرداند

هوس را عشق می سازد دل سوزان من صائب

خس و خاشاک را این شعله زرین چنگ گرداند

نه از رحم است اگر رخسار جانان رنگ گرداند

که از نیرنگ هر ساعت لباس جنگ گرداند

مده راه شکایت خاطر آزرده ما را

کز این سیل غبارآلود دریا رنگ گرداند

ره خوابیده در دامان این صحرا نمی ماند

مرا گر کاروانسالار پیشاهنگ گرداند

غم عقبی به فارغبالی من برنمی آید

چه حد دارد غم دنیا مرا دلتنگ گرداند؟

اگرچه آب گردیدم چو شبنم چشم آن دارم

که بیرنگی مرا با خار و گل یکرنگ گرداند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا