🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۱۸ : فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا

(ثبت: 171609)

فقیری پیشه کن، از اغنیا حاجت مخواه اینجا

که از درویش، همت می کند دریوزه شاه اینجا

برآ زین خاکدان گر گوشه آسودگی خواهی

که چون صحرای محشر نیست امید پناه اینجا

ز پستی می توان دریافت معراج بلندی را

سرافراز از شکستن می شود طرف کلاه اینجا

به دیوان قیامت چون شود حاضر گرانجانی

که نتواند قدم برداشت از بار گناه اینجا؟

به خون انداختم از حرص نان خود، ندانستم

کز اکسیر قناعت مشک می گردد گیاه اینجا

ز راه جذبه توفیق، سالک می شود واصل

به بال کهربا پرواز گیرد برگ کاه اینجا

گزیر از سرمه نبود دیده آهو نگاهان را

مکن گر اهل دیدی، شکوه از بخت سیاه اینجا

درین عبرت سرا مگشا نظر زنهار بی عبرت

که می گردد ز گوهر قیمتی تار نگاه اینجا

جهان چون کاروان ریگ دارد نعل در آتش

مکن چون غافلان ریگ روان را تکیه گاه اینجا

سر از یک جیب با خورشید بیرون آوری صائب

ز صدق دل برآری گر نفس چون صبحگاه اینجا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا