🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۲۸۴ : آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد

(ثبت: 174575)

آدمی پیر چو شد حرص جوان می گردد

خواب در وقت سحرگاه گران می گردد

آسمان در حرکت از نظر روشن ماست

آب از قوت سرچشمه روان می گردد

رای روشن ز بزرگان کهنسال طلب

آبها صاف در ایام خزان می گردد

طالب خلق اگر گوشه عزلت گیرد

همچو دامی است که در خاک نهان می گردد

رتبه عشق به تدریج بلندی گیرد

باده چون کهنه شود نشأه جوان می گردد

آسمان خاک ره مردم بی آزارست

گرگ در گله این قوم شبان می گردد

هر که را تیغ زبان نیست به فرمان صائب

عاقبت کشته شمشیر زبان می گردد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا