🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۸۰ : شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

(ثبت: 174671)

شد فنا هر که سر از تیغ شهادت وا زد

تر نشد هر که دلیرانه بر این دریا زد

هرکسی حاجت خود را به دری عرض نمود

دست دریوزه ما بر در استغنا زد

به ادب باش که سر در قدم تیغ افشاند

چون حباب آن که درین بحر دم بیجا زد

گر خس و خار تعلق نبود دامنگیر

می توان خیمه چو شبنم به چمن هرجا زد

آب روشن که صفا در قدمش می غلطید

دید تا روی ترا آینه بر خارا زد

هر که بر سینه ارباب دعا دست گذاشت

خبر از خویش ندارد که به دولت پا زد

صائب از وادی در یوزه دلها مگذر

که پریشان نشد آن کس که در دلها زد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا