🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۳۸۹ : باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد

(ثبت: 174680)

باد اگر پرده ز رخساره یار اندازد

لرزه بر دست نگارین بهار اندازد

آب آیینه ز شرم خط او چون خس و خار

هر نفس جوهر خود را به کنار اندازد

شرم رخسار تو صد پرده خونین از گل

هر سر سال به رخسار بهار اندازد

زلف رخساره خورشید شود شبگیرم

شوق اگر سایه بر این مشت غبار اندازد

پیشگاه حرم و دیر گریبان چاک است

تا کجا غمزه او طرح شکار اندازد

گر مرا حوصله فقر نباشد چه عجب

که تهیدستی، آتش به چنار اندازد

کلک صائب چو گشاید گره از زلف سخن

تاب در نافه آهوی تتار اندازد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا