🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۳۹ : پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد

(ثبت: 174730)

پادشاهی نه به سیم و زر و گوهر باشد

هر که را سد رمق هست سکندر باشد

هرکه چون بحر به تلخی گذراند ایام

ظاهر و باطن او عنبر و گوهر باشد

حرف سامان مزن ای خواجه که در کشور عشق

هرکه آهش به جگر نیست توانگر باشد

هیچ دردی بتر از عافیت دایم نیست

تلخی تازه به از قند مکرر باشد

زندگی بی جگر سوخته ظلم است، ارنه

جام تبخاله ما بر لب کوثر باشد

نی محال است که از بند خلاصی یابد

تا دلش در گرو صحبت شکر باشد

به ادب با همه سر کن که دل شاه و گدا

در ترازوی مکافات برابر باشد

مست نازی که دل وحشی ما کرده شکار

شاهبازش می چون خون کبوتر باشد

پیش جمعی که ز منت دلشان سوخته است

تشنه لب مردن از اقبال سکندر باشد

صبر بر سوز دل و تشنه لبی کن صائب

که چو دل آب شود چشمه کوثر باشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا