🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۵۲ : زردی روی من از باده کشیدن باشد

(ثبت: 174743)

زردی روی من از باده کشیدن باشد

موج می رنگ مرا بال پریدن باشد

زان به خون قانعم از باده گلرنگ که خون

باده ای نیست که موقوف رسیدن باشد

دل عاشق ز غم روز حساب آسوده است

دانه سوخته فارغ ز دمیدن باشد

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف

روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد

بردباری و تواضع سپر آفتهاست

پل این سیل گرانسنگ خمیدن باشد

راه در بی جهت از یک جهتی بتوان برد

خضر این بادیه دنبال ندیدن باشد

سخن پاک محال است که افتد بر خاک

در گهر آب مسلم ز چکیدن باشد

چند چون شمع درین بزم ز روشن گهری

روزی من سر انگشت مکیدن باشد

نیست غیر از سخن مهر و محبت صائب

گفتگویی که سزاوار شنیدن باشد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا