🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۶ : زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را

(ثبت: 171637)

زبان برگ بود از ذکر خامش بوستانها را

نسیم نوبهاران کرد گویا این زبان ها را

ز عقل کوته اندیش است سرگردانی مردم

بیابان مرگ می سازد دلیل این کاروان ها را

اگر آزاده ای، آسوده باش از سردی دوران

که دارد یاد هر سروی درین گلشن خزان ها را

سر سوداییان از گردش جام است مستغنی

که آب از شوق باشد آسیای آسمان ها را

به بی نام و نشانی می توان شد ایمن از آفت

که زود از پا درآرد گردن افرازی نشان ها را

به استمرار، نعمت در نظرها خوار می گردد

ز گلگشت چمن لذت نباشد باغبان ها را

علایق دامن آزادگان صائب نمی گیرد

ز جولان نیست مانع خار و خس آتش عنان ها را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا