🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۴۹۱ : تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند

(ثبت: 174782)

تا به تعظیم نهال تو ز جا برجستند

سروها یکقلم از پای دگر ننشستند

از تماشای تو نظارگیان راست دو عید

تا دو ابروی هلال تو به هم پیوستند

مزن ای شانه به هم زلف دلاویزش را

که درین سلسله بسیار عزیزان هستند

می توان کرد عمارت چو شود کعبه خراب

وای بر سنگدلانی که دلی را خستند

چه خیال است که در روز جزا سبز شوند؟

دانه هایی که درین شوره زمین پا بستند

وقت آن صافدلان خوش که ز لبهای خموش

پیش یأجوج سخن سد خموشی بستند

می برم رشک درین بزم بر آن مشت سپند

که به یک ناله جانسوز ز آتش جستند

از گدازند درین دایره ایمن صائب

چون مه آنان که لب نان فلک نشکستند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا