🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۵۰۰ : قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

(ثبت: 174791)

قدرت حرف گرفتند و زبانم دادند

پای رفتار شکستند و عنانم دادند

آب را در جگر سنگ حصاری کردند

جگری تشنه تر از ریگ روانم دادند

ظاهر و باطن من آینه یکدگرند

سینه ای صافتر از آب روانم دادند

چشم پوشیده تماشای رخش می کردم

به چه تقصیر دو چشم نگرانم دادند؟

خامه ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است

من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند

سالها در پی بی نام و نشانان رفتم

تا به سر منزل مقصود نشانم دادند

لب پرخنده گرفتند گر از من صائب

به تلافی مژه اشک فشانم دادند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا