🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۵ : از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است

(ثبت: 169604)

از جوانی داغها بر سینهٔ ما مانده است

نقش پایی چند ازان طاوس بر جا مانده است

در بساط من ز عنقای سبک پرواز عمر

خواب سنگینی چو کوه قاف بر جا مانده است

چون نسایم دست برهم، کز شمار نقد عمر

زنگ افسوسی به دست بادپیما مانده است

می‌کند از هر سر مویم سفیدی راه مرگ

پایم از خواب گران در سنگ خارا مانده است

نیست جز طول امل در کف مرا از عمر هیچ

از کتاب من، همین شیرازه بر جا مانده است

مطلبش از دیدهٔ بینا، شکار عبرت است

ورنه صائب را چه پروای تماشا مانده است؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا