🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶۰۸ : حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود

(ثبت: 174899)

حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود

نور خورشید، نظربند ز روزن نشود

نبرد خنده ظاهر ز دل تنگ ملال

غنچه را دل تهی از خون به شکفتن نشود

باد دستان ز گرانباری زر آزادند

سنگ یک لحظه فزون بار فلاخن نشود

می شود خرده جانها یکی از وصل هزار

آه اگر دانه من واصل خرمن نشود

دل روشن ز هوادار نبالد بر خویش

شعله ور آتش یاقوت ز دامن نشود

صبح خورشید جهانتاب بود چشم سفید

چشم یعقوب محال است که روشن نشود

چاه خس پوش خطر بیش ز رهزن دارد

دوربین امن ز همواری دشمن نشود

برمیاور سر دعوی ز گریبان غرور

که علم کس به کمال از رگ گردن نشود

سوز دل کم نشد از تیغ شهادت صائب

آتش سنگ خموش از نم آهن نشود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا