🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶۱۴ : دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد

(ثبت: 174905)

دل ما سلطنت فقر به سامان ندهد

ده ویرانه ما باج به سلطان ندهد

در ریاضی که دل سوخته من باشد

باغبان آب به گلهای گلستان ندهد

نشود رتبه خردان به بزرگان معلوم

مور را مسند اگر دست سلیمان ندهد

هرکه را دل سیه از منت احسان شده است

جگر تشنه به سرچشمه حیوان ندهد

رهنوردی که به منزل نظرش افتاده است

خار را فرصت گیرایی دامان ندهد

طمع رزق ز افلاک ز کوته نظری است

دست در کاسه خود سفله به مهمان ندهد

جان فداساز که صیاد درین قربانگاه

تا بود جان، به کسی دیده حیران ندهد

دل آزاده درین باغ ندارد صائب

هرکه چون گل سر خود با لب خندان ندهد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا