🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶۱ : خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را

(ثبت: 171652)

خوشا روزی که بینم دلبر بگزیده خود را

ز رخسارش برافروزم چراغ دیده خود را

چرا ممنون شوم از گلشن آرا من که می دانم

به از صد دسته گل، دامن برچیده خود را

به دامان صدف بار دگر افکندم از ساحل

ز قحط قدردانان گوهر سنجیده خود را

سرآمد چون جرس هر چند در فریاد عمر من

نشد بیدار سازم طالع خوابیده خود را

ز آب زندگی ریگ روان سیری نمی دارد

ز می سیراب چون سازم دل غم دیده خود را

صدف از ابر نیسان می کند بیجا گهر پنهان

نگیرد پس کریم از سایلان بخشیده خود را

نیندازد به هر آلوده دامن عشق او سایه

به خاصان می دهد شه، جامه پوشیده خود را

همان شایسته رخسار او صائب نمی دانم

اگر در چشمه خورشید شویم دیده خود را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا