🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۶۲۵ : چشم آیینه گر از خواب بهم می آید

(ثبت: 174916)

چشم آیینه گر از خواب بهم می آید

مژه عاشق بیتاب بهم می آید

خون گرم است علاج دهن شکوه زخم

رخنه دل ز می ناب بهم می آید

خس و خاری که درین دامن صحرا پهن است

به سبکدستی سیلاب بهم می آید

در دل صاف نماند اثر تیغ زبان

زخم این آینه چون آب بهم می آید

صائب از جلوه مستانه آن دشمن دین

لب خمیازه محراب بهم می آید

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا