🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۸۱۴ : نگه ز دیده من اشکبار برخیزد

(ثبت: 175105)

نگه ز دیده من اشکبار برخیزد

نفس ز سینه من زخمدار برخیزد

هزار میکده خون حلال می باید

که نرگس تو ز خواب خمار برخیزد

بر آبگینه من گرد راه افشاند

درین خرابه ز هر جا غبار برخیزد

اگر قدم به تماشای طور رنجه کنی

به پیش پای تو بی اختیار برخیزد

محیط گرد یتیمی نشست از گوهر

به اشک چون ز دل من غبار برخیزد؟

چنین که پیکر من نقش بر زمین بسته است

غبار چون ز من خاکسار برخیزد؟

گذشت قافله فیض و ما گرانجانان

نشسته ایم که باد بهار برخیزد

کلاه گوشه قدرش بر آسمان ساید

چو شعله هر که به تعظیم خار برخیزد

به زیر تیغ زند هرکه دست و پا صائب

ز خاک روز جزا شرمسار برخیزد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا