🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۳۹۳۱ : اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند

(ثبت: 175223)

اگر نه چشم من آن دلنواز باز کند

مرا ز هر دو جهان کیست بی نیاز کند

میان نازک او را نگاه موی شکاف

مگر به پیچ وخم از زلف امتیازکند

فغان که چشم بد آفتاب کم فرصت

امان نداد به شبنم که چشم باز کند

حیا مدار توقع ز آتشین رویی

که همچو شمع زبان در دهان گاز کند

چه فتنه ها کند آن چشم شوخ در مستی

که کار رطل گران وقت خواب ناز کند

گهر به رشته بینش ز هر نگاه کشد

به عبرت آن که درین پرده چشم باز کند

جبین گشاده به سایل کسی که برنخورد

به روی دولت ناخوانده در فراز کند

بغیر مهر خموشی که می فزاید عمر

که دیده است گره رشته را دراز کند

نشد گشایشی از زلف و خط مگر صائب

تمام کار من آن چشم نیم باز کند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا