🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۵۱ : از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد

(ثبت: 175343)

از بهر دل چه رنج عبث سینه می برد

آیینه دان چه فیض ز آیینه می برد

از مشک خود فروش بگیرید نافه را

این خام عرض خرقه پشمینه می برد

دل را سینه مساز که حسن غریب او

از دل غمی به صحبت آیینه می برد

در سنگ خون لعل ز شرم تو آب شد

گوهر عبث پناه به گنجینه می برد

ذوق شب وصال تو ای مایه نشاط

از یاد کودکان شب آدینه می برد

در حشر سر ز خانه زنبور برکند

هرکس به خاک سینه پرکینه می برد

صائب غم لباس به تن پروران گذار

در زیر یک نمد بسر آیینه می برد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا