🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۶۴ : خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد

(ثبت: 175356)

خوش وقت قطره ای که زدریا سفر نکرد

آواره خویش را به هوای گهر نکرد

موجی ازین محیط سیه کاسه برنخاست

کز جلوه فریب مرا تشنه ترنکرد

مانند نخل موم نهال امید ما

در مغز خاک ریشه به ذوق ثمر نکرد

شد همچو تخم سوخته در خاک ناپدید

دلمرده ای که تربیت بال وپر نکرد

بر آب تلخ بحر کجا سایه افکند

ابری که التفات به آب گهر نکرد

دلها ز داغ ماتم پروانه آب شد

آن شمع آستین خود از گریه ترنکرد

دریا ز لطف پرده چشم حباب شد

آن سنگدل نگاه به آهل نظر نکرد

با آن که نونیاز ستم بود خط او

ملک دلی نماند که زیر وزبر نکرد

صائب بساز از رخ او بانگاه دور

با آفتاب دست کسی در کمر نکرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا