🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۷۶ : عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد

(ثبت: 175368)

عاقل ز فکر چون به در کبریا رسد

از موج آب مرده به دریا کجا رسد

در وادیی که خضر در او موج می زند

ما ایستاده ایم که بانگ درا رسد

در زاهدان سماع سرایت نمی کند

شاخ بریده را چه مدد از صبا رسد

در ترک خواهش است اگر هست دولتی

نعمت فزون به مردم بی اشتها رسد

پیچد به دست وپای مگس دام عنکبوت

زور فلک به مردم بی دست وپارسد

در پیری از سعادت دنیا چه فایده

آخر به استخوان چه ز بال هما رسد

چشم صفا ندارم ازین تیره خاکدان

یعقوب را چه روشنی از توتیا رسد

صائب ز چشم او طمع مردمی خطاست

بیمار چون به درد دل خلق وا رسد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا