🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۰۸۰ : عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

(ثبت: 175372)

عیسی دمی کجاست به درد سخن رسد

پیش از دم هلاک به بالین من رسد

دانی چه روز دست دعا می رسد به عرش

روزی که این غریب به تخت وطن رسد

عالم تمام پرده فانوس حسن اوست

اینجا به شمع طور پیرهن رسد

بی پرده نقش صورت شیرین نگاشته است

کوتیشه تا به داد سرکوهکن رسد

چون شمع آههای گلوسوز می کشم

تا باد صبح بر سر بالین من رسد

کی حد ماست دست درازی به شاخ گل

مارا بس است خاری اگر از چمن رسد

صائب میان اینهمه شکرلبان که هست

بادام چشم کیست به مغز سخن رسد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا