🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۱۶۶ : خط تو راه دین ودل وهوش می زند

(ثبت: 175458)

خط تو راه دین ودل وهوش می زند

ته جرعه ای است این که به سرجوش می زند

از خط سبز مستی حسن تو کم نشد

این می به شیشه رفت وهمان جوش می زند

بر آتش عذار تو دامان دیگرست

هر سیلیی که خط به بناگوش می زند

از خط فزودمستی آن چشم پر خمار

در نوبهار چشمه فزون جوش می زند

روی زمین زلغزش مستان شودکبود

زینسان که جلوه توره هوش می زند

از شرم اگرچه نیست زبان طلب مرا

خمیازه حلقه بر لب خاموش می زند

با سرو سرکشی که ز خودراست بگذرد

امید فال خلوت آغوش می زند

سنگی که می زند به من آن طفل شوخ چشم

دست نوازشی است که بر دوش می زند

باشد پیاده ای که زندخنده برسوار

زاهد که خنده بر من مدهوش می زند

صائب دلیل پختگی عقل خامشی است

تا نارس است باده به خم جوش می زند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا