🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۱۸ : گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را

(ثبت: 171709)

گزیری از علایق نیست زیر چرخ یک تن را

رهایی نیست زین خار شلایین هیچ دامن را

جنون دوری از عقل گرانجان کرد آزادم

که می گردد دل از سرگشتگی خالی فلاخن را

به پایان زود می آید، بود شمعی که روشنتر

درین عالم اقامت کم بود جانهای روشن را

میسر نیست آزادی ز خود بی همت مردان

که جز رستم برون می آورد از چاه بیژن را؟

دم جان بخش را تأثیر در آهن دلان نبود

نسازد قرب روح الله روشن، چشم سوزن را

ندارد سیری از روی نکو، چشم نظربازان

تهی چشمی نگردد کم ز مهر و ماه، روزن را

ندارد عاقبت بین شکوه صائب از سیه بختی

که حق بیش است بر آیینه از گلزار، گلخن را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا