🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۲۳۷ : اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود

(ثبت: 175529)

اشکی که گوهرش ز نژاد جگر بود

هرقطره اش ستاره صبح اثر بود

در حسرت قلمرو آرام سوختیم

چون آفتاب چند کسی دربدر بود

گوهرنمای جوهر ذاتی خویش باش

خاکش به سر که زنده به نام پدر بود

عمر دراز سرو به اقبال سر کشی است

خون گل پیاده به طفلان هدر بود

قاصد به گرد جذبه عاشق نمی رسد

بند قبای گرمروان بال و پر بود

از جوش العطش ننشیند به آب تیغ

خون کسی که تشنه لب نیشتر بود

تا چند جنس یوسفی طالع مرا

خاک غم از غبار کسادی به سر بود

صائب ز اشک هرزه درا درحساب باش

طفلی که شوخ چشم بود پرده دربود

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا