🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۲ : چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست

(ثبت: 169611)

چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست

از توشه بجز دامن خود بر کمرم نیست

چون سیل درین دامن صحرای غریبی

غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست

از فرد روان خجلت صد قافله دارم

هر چند بجز درد طلب همسفرم نیست

چون آینه و آب نیم تشنهٔ هر عکس

نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست

چون غنچهٔ تصویر، دلم جمع ز تنگی است

امید گشایش ز نسیم سحرم نیست

زندان فراموشی من رخنه ندارد

در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست

صائب همه کس می‌برد از شعر ترم فیض

استادگی بخل در آب گهرم نیست

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا