🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۳۳۳ : کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد

(ثبت: 175625)

کی دست کرم خواجه ز امساک برآرد

قارون چه خیال است سر از خاک برآرد

از طول امل هر که دهد دام سرانجام

چون موج ز دریا خس و خاشاک برآرد

شد روی ترا پرده عصمت خط مشکین

خون مشک چو گردد نفس پاک برآرد

چون فاخته مرغی که ز کوته نظران نیست

در بیضه سر از حلقه فتراک برآرد

چون چشم دهم آب ز رویی که حجابش

از خلوت آیینه عرقناک برآرد

از پنجه شیران نتوان طعمه ربودن

دل چون کسی از دست تو بیباک برآرد

در خون دل خود ز شفق غوطه زند صبح

تا یک دو نفس از جگر چاک برآرد

گلها همه تر دامن ومرغان همه بی شرم

زین باغ کسی چون نظر پاک برآرد

شد سلسله جنبان ستم حسن ترا خط

چون شعله که دست از خس و خاشاک برآرد

پیداست چه گل چیند ازین باغچه صائب

دستی که در ایام خزان تاک برآرد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا