🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۳۶۲ : تنها نه صفا خط ز لب لعل بتان برد

(ثبت: 175654)

تنها نه صفا خط ز لب لعل بتان برد

کاین مور حلاوت ز شکر خند نهان برد

تمکین تو از کوه گران گرد برآورد

رفتار تو آسودگی از سرو روان برد

شد جوشن داودی ما لاغری از تیغ

این موج خطر کشتی ما را به کران برد

محشور شود رو به قفا روز قیامت

هرکس که ز دنیا دل وچشم نگران برد

در دایره چرخ ز اسباب فراغت

آسودگیی بود که مرکز ز میان برد

تا شوق مرا سر به بیابان جنون داد

درد طلب آسودگی از سنگ نشان داد

افتاد به زندان مه مصر از چه کنعان

از منزل اول به دوم راه توان برد

ممنون پر وبال چو تیریم ز غفلت

هر چند که ما را به هدف زور کمان برد

از عمر سبکسیر نشد غفلت من کم

در رهگذر سیل مرا خواب گران برد

باریک نگردیده چو موی کمر از فکر

صائب نتوان راه به آن تنگ دهان برد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا