🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۴۱۳ : آنها که به فردوس رخ یار فروشند

(ثبت: 175705)

آنها که به فردوس رخ یار فروشند

از سادگی آیینه به زنگار فروشند

گنج دو جهان قیمت قیمت یک چشم زدن نیست

گر زان که به زر لذت دیدارفروشند

درد دل بیمار به هر کس نتوان گفت

این جنس گران را به پرستارفروشند

سازند عیان محضر بی مغزی خود را

جمعی که به هم طره دستارفروشند

بی زرق وریا نیست نماز شب زاهد

معیوب بود هر چه شب تارفروشند

چون یوسف از امداد خسیسان مرو از راه

کز چاه برآرند وبه بازارفروشند

مفروش دلی را چو خریدی به دو عالم

کاین نیست متاعی که به بازارفروشند

پروانه سبق برد ز بلبل به خموشی

حیف است که کردار به گفتار فروشند

بی مغز گروهی که به آشفته دماغان

چون صبح پریشانی دستارفروشند

صائب مگشا لب که به بازار خموشان

در جیب صدف گوهر شهوارفروشند

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا