🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۵۲۳ : نمی گردد به خاموشی نهان درد

(ثبت: 175815)

نمی گردد به خاموشی نهان درد

ز رنگ چهره دارد ترجمان درد

اگر دل ز آهن وفولاد باشد

کند چون موم نرمش در زمان درد

ترا آن روز آید بر هدف تیر

که سازد قامتت را چون کمان درد

بود روشن چراغش تا سحرگاه

به هر منزل که گردد میهمان درد

به سیم قلب ارزان است یوسف

به نقد جان نمی گردد گران درد

سمندر سالم از آتش برآید

به اهل عشق باشد مهربان درد

شود محکم بنای دردمندی

دواند ریشه چون در استخوان درد

منال از درد اگر کامل عیاری

که مردان راست سنگ امتحان درد

اگر آلوده درمان نسازی

کند درد ترا درمان همان درد

حبابی چون محیط بحر گردد

چه سازد نیم دل با یک جهان درد

گره گردد چو داغ لاله در دل

نسازد آه را گر خوش عنان درد

ز حال دردمندان گربپرسی

نخواهد کردنت آخر زبان درد

چه می کردند صائب دردمندان

اگر پیدا نمی شد در جهان درد

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا