🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۷۱ : ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا

(ثبت: 171762)

ترا پر چون صدف شد گوش از سیماب در دریا

وگرنه حلقه ذکری است هر گرداب در دریا

ز عادت پرده غفلت شود اسباب آگاهی

که ماهی بستر و بالین کند از آب در دریا

خیال یار را در دیده عاشق تماشا کن

که دارد شور دیگر پرتو مهتاب در دریا

حریم وصل را حیرانیی در پرده می باشد

که شوق آب، ماهی را کند قلاب در دریا

به قسمت می توان برخورد از روزی، نه جمعیت

که از جای دگر گردد صدف سیراب در دریا

غریق عشق بر گرد سر هر قطره می گردد

که ماهی را بود هر موجه ای محراب در دریا

چنین کز گرد عصیان تیره گردیده است جان من

عجب دارم که گردد روشن این سیلاب در دریا

چو دل شد آب، از دل سربرآرد آرزوی دل

که از دریا زند سر مهر عالمتاب در دریا

نگردد آب تا صائب دلت از داغ نومیدی

نخواهی دید روی گوهر نایاب در دریا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا