🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۷۴ : چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا؟

(ثبت: 171765)

چسان گردد تهی از عقد گوهر سینه دریا؟

که هر موج خطر قفلی است بر گنجینه دریا

ندارد تربیت تأثیر در دلهای ظلمانی

که عنبر را نسازد پخته جوش سینه دریا

تپیدن گوهرم را قطره سیماب می سازد

چو می افتم به فکر صحبت دیرینه دریا

به وصل گوهر شهوار آسان نیست پیوستن

که هر گرداب باشد مهر بر گنجینه دریا

دل پر خون مرا آزاد کرد از قید خودبینی

که شوید عکس را از چهره ها آیینه دریا

میندیش از غبار معصیت با رحمت یزدان

که گردد صاف سیلی از سینه بی کینه دریا

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا