🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۹۳۶ : شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش

(ثبت: 176228)

شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش

ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش

به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون

اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش

ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون

به هر گلشن که گردد جلوه گر سرو سرافرازش

خدا از آفت نزدیکی این ره را نگه دارد

که من کیفیت انجام می یابم ز آغازش

مشو نومید از لطفش به خواری ها که پرتو را

به خاک ار افکند خورشید،با خود می برد بازش

اگر صد بار برخیزد، همان بر خاک بنشیند

به بال دیگران هرکس بود چون تیر پروازش

مگر مژگان گیرایش عنان داری کند، ورنه

نگه می لغزد از رخساره آیینه پردازش

سر سودا ندارد بی نیازیهای او صائب

وگرنه می فروشم من دو عالم رابه یک نازش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا