🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۴۹۶۴ : سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش

(ثبت: 176256)

سهی سروی که من دارم نظر بر قد رعنایش

دو عالم چون دو زلف عنبرین افتاده درپایش

خمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستی

ز یک پیمانه می نوشند می درچشم شهلایش

سخن چندان که می ریزد زچشم اوبه آسانی

به دشواری برون می آید ازلعل شکرخایش

اگر چه سرو دارد در بغل منشور رعنایی

به جای قد خجالت می کشد ازنخل بالایش

به دامان قیامت میکشد دوران حسن او

که خوبی را رهایی نیست ازمژگان گیرایش

ز بار دل به لرزیدن صنوبر راسبک سازد

اگر در بوستان در جلوه آید سرو بالایش

ازان آن سرو سیمین درنظرها سبز می آید

که پیچیده است دود آه عاشق برسراپایش

به آن زندگی چون نسبت جانان کنم صائب

که سیری هست ازجان، نیست سیری ازتماشایش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا