🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۱۲ : کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش

(ثبت: 176304)

کسی که دیدن روی تو کرد حیرانش

به دیده آب نگردد ز مهر تابانش

گل عذار ترا حاجت نگهبان نیست

که هست ازعرق شرم خود نگهبانش

کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان

فتد اگر گل بی خار در گریبانش

اگر چه مایده حسن را نهایت نیست

ز پاره دل خویش است رزق مهمانش

گل صباح،دربسته آیدش به نظر

فتاد دیده هرکس به روی خندانش

مرا ز پسته دهانی است چشم دلسوزی

که شور حشر بود گرده نمکدانش

به هیچ قطره باران به چشم کم منگر

که هست مخزن گوهر زسینه چاکانش

ز لقمه حرص گدا کم نمی شود صائب

لب سؤال دگر می شود لب نانش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا