🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۶ : نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را

(ثبت: 171797)

نیست اندیشه ای از زخم زبان سرکش را

خار و خس بستر سنجاب بود آتش را

بهره از عمر بود تیره روانان را بیش

زودتر جذب کند خاک می بی غش را

خوابش از بستر بیگانه پریشان نشود

هر که در زندگی از خاک کند مفرش را

چشم بر شست تو دارند غزالان حرم

خالی از تیر به بازیچه مکن ترکش را

به جز از جاذبه مهر و محبت صائب

کیست از خانه برون آورد آن سرکش را؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا