🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۷ : از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را

(ثبت: 171798)

از نظر کرد نهان خط رخ آن مهوش را

پردگی ساخت شب دل سیه این آتش را

چون برآید نفس از سوختگان در بزمی

که نمک سرمه آواز شود آتش را؟

زاهد خشک برآورد مرا از مشرب

چون سفالی که کند جذب، می بی غش را

آه در سینه من محنت پیری نگذاشت

که کمان دل تهی از تیر کند ترکش را

خصم سرکش شود از راه تحمل مغلوب

خاک خاموش به از آب کند آتش را

پرده تیرگی دل نشود رخت سفید

چه دهی عرض به صراف، زر روکش را؟

در شبستان لحد تلخ نگردد خوابش

هر که در زندگی از خاک کند مفرش را

نبرد زخم زبان سرکشی از طینت عشق

چون خس و خار شود بند زبان آتش را؟

بر سر رحم نیامد به زر و زاری و زور

به چه تدبیر کنم رام، من آن سرکش را؟

هر کجا اهل دلی نیست مزن دم صائب

نتوان خواند به هر کس سخن دلکش را

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا