🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۸۰ : آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش

(ثبت: 176372)

آن لاله عذاری که منم داغ و کبابش

از خون جگر سوختگان است شرابش

بیهوشیش از کاوش دل باز ندارد

چشمی که بود شوخ چو مژگان رگ خوابش

این لنگر تمکین که به خود حسن سپرده است

مشکل که کند حلقه خط پا به رکابش

از خانه به بازار صبوحی زده آید

حسنی که زآیینه بود عالم آبش

چشمی که شود صیقلی باده روشن

از خشت سر خم بود آماده کتابش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا