🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۰۹۹ : هر که خموش از شکایت است زبانش

(ثبت: 176391)

هر که خموش از شکایت است زبانش

حلقه ذکر خفی است مهر دهانش

وقت کسی خوش درین ریاض که باشد

چون گل رعنا یکی بهار و خزانش

دست ز خوان سپهر سفله نگه دار

کز لب گورست خشکتر لب نانش

زود سر سبز خود کند علف تیغ

هرکه نگردد حریف تیغ زبانش

روی تو آیینه ای بود که چو خورشید

هم ز فروغ خودست آینه دانش

بس که لطف اوفتاده آن تن سیمین

خار به پیراهن است از رگ جانش

نقش پذیری شود زلوح دلش محو

دیده آیینه ای که شد نگرانش

نرم نگردد به آفتاب قیامت

بس که فتاده است سخت پشت کمانش

آه چه سازم که نیست جز الف آه

قسمت من از وصال موی میانش

چون صدف ازآب گوهرست لبالب

دیده من از رخ ستاره فشانش

پیش کریمان غیور لب نگشاید

صائب اگر پر گهر کنند دهانش

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا