🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۱۴۵ : به که نطق خویش ازاهل زمان دارم دریغ

(ثبت: 176437)

به که نطق خویش ازاهل زمان دارم دریغ

نغمه داودی ازآهن دلان دارم دریغ

حرفهای راست را چون تیر در دل بشکنم

این خدنگ راست رو را از کمان دارم دریغ

در خور بی جوهران گوهر به بازار آورم

حرف جوهردار از تیغ زبان دارم دریغ

گوش گل از پرده انصاف چون مفلس شده است

به که من هم نغمه رااز بوستان دارم دریغ

در نقاب خامشی یک چند رو پنهان کنم

بکر معنی را ازین نامحرمان دارم دریغ

دیده یوسف شناسی نیست درمصر وجود

به که جنس خویش را از کاروان دارم دریغ

گوهر من بی بها و اهل عالم مفلسند

گوهر خود را ز چشم مفلسان دارم دریغ

من که شهری تر ز مجنونم درآیین جنون

چون سر خود را زسنگ کودکان دارم دریغ؟

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا