🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۱۵۵ : صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف

(ثبت: 176447)

صد گره در دل ز بحر تلخرو دارد صدف

گریه ها از آب گوهر درگلو دارد صدف

رزق ارباب توکل می رسد از خوان غیب

نیست از دریا اگر آبی به جو دارد صدف

سد راه رزق گردددچون هنر کامل شود

استخوان از گوهر خود در گلو دارد صدف

نیست کارش خوانمایی پیش دریا چون حباب

گر چه مغزی همچو گوهر درکدو دارد صدف

می کشد خجلت همان ازدامن پاک محیط

گر چه از آب گهر دایم وضو دارد صدف

از رفوی سینه مطلب نیست جز حفظ گهر

رفت چون گوهر چه پروای رفو دارد صدف

در حضور تلخرویان لب نمی باید گشود

به که پیش بحر پاس آبرو دارد صدف

تنگ چشمی بین که بر خوان محیط بیکران

هردودست خود زخست برگلو دارد صدف

صد یتیم بی پدر رادرکنار مرحمت

با وجود خشک مغزی تازه رو دارد صدف

از هنر درکار می افتد هنرور راشکست

سنگها از گوهر خود در سبو دارد صدف

با وجود پاکی گوهر، درین دریای قدس

از خجالت هردودست خود به رو دارد صدف

در طلب سستی مکن صائب که در دریای تلخ

آب شیرین درقدح ازجستجو دارد صدف

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا