🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۱۷۵ : تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق

(ثبت: 176467)

تیغ سیراب است موج بحر طوفان زای عشق

داغ ناسورست فلس ماهی دریای عشق

پرده گوش فلک گردید شق از کهکشان

نیست هر نازکدلی را طاقت غوغای عشق

نور عقلی کز فروغش چشم عالم روشن است

پرده خواب است پیش دیده بینای عشق

سینه صافان سبز می سازند حرف خصم را

زنگ را طوطی کند آینه سیمای عشق

جای حیرت نیست گر شد سینه ما چاک چاک

شیشه را چون نار خندان می کند صهبای عشق

پیش چشم هر که چون مجنون غبار عقل نیست

خیمه لیلی است داغ لاله صحرای عشق

پرده ناموس زیبنده است بر بالای عقل

تن به هر تشریف ناقص کی دهد بالای عشق؟

در سر شوریده ما عقل سودا می شود

می کند عنبر کف بی مغز را دریای عشق

دست خود بوسید هر کس دامن پاکان گرفت

شد زلیخا رفته رفته یوسف از سودای عشق

در وصال و هجر صائب اضطراب دل یکی است

هیچ جا لنگر نمی گیرد به خود دریای عشق

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا