🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۲۰۴ : نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک

(ثبت: 176496)

نیست نم در جوی من چون گردن مینای خشک

یک کف خاک است برسرمغزم از سودای خشک

نقطه خال پریرویی اگر مرکز شود

می توان صددور چون پرگارزد باپای خشک

می شود نقد حیاتش همچو قارون خرج خاک

هرکه از عقبی قناعت کرد با دنیای خشک

نسبت دشت ختن باوادی مجنون خطاست

لاله را خون درجگر شد مشک ازین صحرای خشک

نیست غیر از مغز ما سوداییان بی دماغ

زیر چرخ آبگون پیدا شود گر جای خشک

در سر کوی تو پایم تا به زانو در گل است

من از دریا گذشتم بارها با پای خشک

می رساندم پیش ازین از شیشه خالی شراب

می خلد می در دلم امروز چون مینای خشک

قمریان را در نظر گشته است چون سوهان روح

پیش نخل آبدارش سرو رابالای خشک

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا