🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۲۹۸ : این منم در دست زلف یار را پیچیده ام

(ثبت: 176590)

این منم در دست زلف یار را پیچیده ام

در سخن آن شکرین گفتار را پیچیده ام

تن به خوی آتشین لاله رویان داده ام

در حریر شعله این طومار را پیچیده ام

سر اگر خواهند ازمن بی تامل می دهم

بهر وا کردن من این دستار را پیچیده ام

عاجزم در باز کردنهای آن بند قبا

من که قفل صد در گلزار را پیچیده ام

چون نفس صائب نیاید سرمه آلود از جگر

کم عنان آه آتشبار را پیچیده ام

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا