🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۳۰۸ : نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام

(ثبت: 176600)

نو خطان را بر سر نازآورد نظاره ام

زنگ از آیینه دل می برد نظاره ام

زخم من در آرزوی مشک می غلطد به خون

بهر نو خطان گریبان می درد نظاره ام

همچو آهویی که غلطد در میان سبزه زار

آنچنان در سبزه خط می چرد نظاره ام

چون زمین ساده ای کز بهر حاصل پرورند

ساده رویان را پی خط پرورد نظاره ام

حسن ظالم قدردان از گوشمال خط شود

یار نوخط را به صد جان می خرد نظاره ام

غنچه را گل می کند آه سبک جولان من

پرده بیگانگی را می درد نظاره ام

آن لب میگون به نقل و می تلافی می کند

هر قدر از چشم او خون می خورد نظاره ام

وحشیان را رام می سازد به خود مجنون من

حسن را از راه بیرون می برد نظاره ام

آنچنان کز حسن یوسف بود رزق مصریان

روزی از دیدار خوبان می خورد نظاره ام

چشم من صائب به روی نوخطان واکرده اند

ماه را کی در نظر می آورد نظاره ام

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا