🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۴۹۰ : زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم

(ثبت: 176782)

زبیتابی عنان خواهش دل را چسان پیچم

که من چون تاب می خواهم بر آن موی میان پیچم

چنان گستاخ گشتم چون نسیم از پاکدامانی

که دست شاخ گل را در حضور باغبان پیچم

اگر چون قطره شبنم کند از گل مرا بستر

چو مو بر روی آتش دور از آن نازک میان پیچم

حدیث روی او در پرده خورشید و مه گویم

زبیم چشم بد گل را در اوراق خزان پیچم

بهشت نسیه دارد مشتری بسیار چون زاهد

به نقد امروز در دامان آن سرو روان پیچم

به جرم خنده ای کز من نصیب دیگران گردد

درین بستانسرا تا کی به خود چون زعفران پیچم

ندارم چون همای سخت جان اندیشه روزی

که گردد نرمتر از مغز اگر براستخوان پیچم

اگر از قهرمان عشق یابم سایه دستی

بساط هر دو عالم را بهم در یک زمان پیچم

نسوزد زین گلستان غنچه ای را دل به من صائب

تمام عمر اگر بر خویش چون آب روان پیچم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا