🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۴۹۱ : گر چه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم

(ثبت: 176783)

گر چه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم

زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم

خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم

که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم

ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم

که از سنگ ملامت عشق افکنده است بنیادم

اگر چه خویش را گم کردم از نسیان پیریها

به این شادم که ایام جوانی رفت از یادم

در اصلاحم عبث اوقات ضایع می کند گردون

من آن طفلم که از شوخی معلم کرد آزادم

چه تهمت بر فلک بندم چرا از دیگران نالم

که من در پیچ و تاب از جوهر خود همچو فولادم

ز بیکاری نمی آیم به کار هیچ کس صائب

نمی دانم چه حکمت بود ایزد را در ایجادم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا