🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۵۲۰ : نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم

(ثبت: 176812)

نبرد از سینه جام باده گلرنگ زنگارم

هلال منخسف شد صیقل از آیینه تارم

نهفتم در رگ جان کفر را چون شمع، ازین غافل

که خواهد از گریبان سر برون آورد زنارم

به زور بردباریها به خود هموار می سازم

درشتی می کند چون آسیا هر کس که در کارم

به آب روی خود از گوهرم قانع درین دریا

رهین منت خود گو مکن ابرگهر بارم

از آن هر روز آب گوهر من بیش می گردد

که گردد آب از شرم تهیدستی خریدارم

کنم در نوبهاران صرف برگ و بار خود صائب

خزان را نیست رنگ از باددستیها زگلزارم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا