🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۵۸۹ : نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم

(ثبت: 176881)

نه رنگ و بو درین گلشن، نه برگ و بار می خواهم

سرآزاده ای چون سرو ازین گلزار می خواهم

به سیم قلب یوسف را نمی گیرند از اخوان

من انصاف از خریداران درین بازار می خواهم

به قدر سنگ گلبانگ نشاط از شیشه می خیزد

دل دیوانه را در کوچه و بازار می خواهم

ز چشم بد به عریانی دلم چون بید می لرزد

نه از تن پروریها جبه و دستار می خواهم

نمی سازم به سنگ کم سبک میزان همت را

مراد هر دو عالم را ازو یکبار می خواهم

به آب تلخ دریا لب نسازدتر غرور من

من آن ابرم که آب از گوهر شهوار می خواهم

سرخاری چو مژگان نیست بیجا باغ عالم را

چو شبنم چشم حیرانی درین گلزار می خواهم

نمی گیرد به خود شیرازه اوراق وجود من

عبث گه رشته تسبیح و گه زنار می خواهم

مگر کار مرا هم صورتی پیدا شود صائب

دمی از تیشه فرهاد شیرین کار می خواهم

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا