🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

غزل شمارهٔ ۵۶۰۵ : دست بر زلف پریشان سخن یافته ام

(ثبت: 176897)

دست بر زلف پریشان سخن یافته ام

چشم بد دور، رگ جان سخن یافته ام

شسته ام روی به خوناب جگر لعل صفت

تا رگ کان بدخشان سخن یافته ام

نکنم چشمم به عمر ابد خضر سیاه

عمر جاوید ز احسان سخن یافته ام

چون شکر رفته ام از گرمی فکرت به گداز

تا نصیب از شکرستان سخن یافته ام

مورم اما ز شکر ریزی گفتار بلند

مسند از دست سلیمان سخن یافته ام

چه گهرهای گرانسنگ که در جیب امید

از هواداری نیسان سخن یافته ام

جوی شیری که سفیدست ازو روی بهشت

خورده ام خون و ز پستان سخن یافته ام

به ستم دست از آن زلف ندارم صائب

چه کنم، سلسله جنبان سخن یافته ام

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند :

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا